عجب شبی بود بود اون شب
بالاخره مفتخر شدیم به مراسم آش رشته خورون با شرکت دوستان آشنایان رفقا بستگان و الی غیر
به رنگ اکسیژن
{جلد سوم – صفحه 895 – پاراگراف سوم – خط چهارم - انتهای جمله اول }
و آری اینچنین بود
یه شورشی
پس از شرکت در مراسم معارفه دردفتر